ارمیاارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

عشق مادوتا

پسملی مامان 18 هفته و 4 روزش بود.

1392/8/25 11:33
نویسنده : میکاجون
214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسملی مامان نفسم عشقم .15/8/92 بود که رفتم سونو شرمنده که از اونوقت تا حالانیومدم پیشت آخه سردردای شدیدی داشتم باید بیشتر استراحت میکردم اما الان که رفتی تو 20 هفته خدارو شکر سلامتم و توهم که همیشه خدا رو شکر هیچ مشکلی نداری و پیش میری به سمت به دنیا اومدنت . قشنگم 14/8/92رفتم دکتر اونجا صدای قلب نازتو برام گذاشت چقدر زیبا بود دوست داشتنی دوست داشتم تا صبح رو تخت باشم و به صدای قلب نازنینت گوش بدم درست مثل صدای پای اسب بود باباجون چون دیر اومد از سرکارش مجبور شدم با خاله فائزه برم دوتامون ذوق زده بودیم بعد دکترم برام سونو نوشت و منم فرداش رفتم سونو . 15/8/92 ساعت 10:30 صبح رفتم سونوی دکتر نقیبی یه یه ساعتی نشستم تا نوبتم شد خیلی هم خسته شدم اونجا هم چون بابایی سرکار بود نتونست بیاد هر چند خیلی دلش میخواست بیاد و روی ماهتو ببینه . تا رو تخت دراز کشیدم آقای دکتر گفت نی نیتون  پسره چقدر بی حیا بودی پسرم زودجنسیتتو نشون دادی؟قهقهه قند تودلم آب شد هر چند برا منو بابایی جنسیتت فرقی نمی کرد اما نمی دونی چقدر خوشحال شدم آخه من که داداش ندارم توهم پسرمی هم داداشم . راستی یادم رفت بگم قبل اینکه بیام داخل اتاق دکتر بابایی دوبار زنگ زد و پرسید هنوز نرفتی اینقدر که ذوق داشت. خدا رو شکر دکترت گفت مثل همیشه هیچ مشکلی نداری و اونجا هم برای بار سوم صدای قلب کوچولوتو شنیدم و کلی ذوق زدم عشقم. حالا عکستو میزارم عزیزم عکس قشنگ 18 هفته و چهارروزگیت. شب که بابا میلاد اومدخونه باز رفت برام کادو خرید و اومد خونه همیشه دعا میکنم خدا خونواده کوچولوی مارو سالم نگه داره .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مادوتا می باشد